بارها در سازمانهای مختلف شاهد استخدام مدیری با سوابق درخشان بودیم که پس از مدتی مجبور به قطع همکاری شده است یا مدیران ارشد آن شرکت، خودشان او را برکنار کردند.
برکناری زودهنگام یک مدیر یا مسئول، می تواند دلایل متعددی داشته باشد اما وقتی ریشه یابی می کنیم، آخر داستان به جمله ی زیبای تامل برانگیز پیتر دراکر می رسیم: فرهنگ، استراتژی را سر صبحانه می بلعد.
فرض کنید یک فرد راستگو، با تجربه ی بسیارعالی و مرتبط، جذب سازمانی می شود که افراد با دروغ گویی و چاپلوسی کار خود را پیش میبرند و تا می توانند از ناآگاهی مشتریان سوء استفاده کرده و محصول خود را به آنها می فروشند و با استفاده نادرست از قوانین، حق هرگونه شکایت و اعتراض را از مشتریان می گیرند.
فرد تازه استخدام شده در اولین هفته کاری از سوی مدیر مستقیمش احضار شده و به خاطر بیان صادقانه ی مزایا و معایب محصول، مواخذه می شود.
این توبیخ ها ادامه مییابد تا بالاخره فرد تازه استخدام شده باید تصمیم بگیرد در سازمان بماند و فرهنگ اشتباه بازاریابی و فروش را دنبال کند یا سازمان را ترک کند.
مثال دیگر در مورد تجربه خودم در زندگیست.
بیست سالم بود که وارد دانشگاه دولتی در یک شهرستان کوچک شدم. از پایتخت و خانواده ای رفته بودم که کاملا به تساوی حقوق زنان اعتقاد داشتند و من میتوانستم هر رشته ای را که دوست داشتم انتخاب کنم و آزادانه حرف بزنم و با همکلاسیهایم جدا از جنسیتشان تبادل نظر کنم. من به تمام کارکنان و نیروی خدماتی دانشگاه احترام میگذاشتم. پس از مدت کوتاهی متوجه شدم محیط آنجا به شدت مردسالارانه است و از دید آنها رشته فنی هم فقط مختص آقایان است. دخترها حق رفتن پای تخته را ندارند و باید پشت آقایان بنشینند. سالها با این محیط جنگیدم، گفتگو کردم، قهر کردم، افسرده شدم، از محیط فرار کردم و سرانجام فرهنگ آنجا به راهکارهای من غالب شد. مجبور شدم فرهنگ آنجا را بپذیرم و با چشم پوشی از مواردی که در فرهنگ آنها آزار دهنده بود، رفتار کنم و بالاخره فارغ التحصیل شوم.
سالها بعد، یکی از همکلاسیهایم برای ادامه تحصیل به یک کشور پیشرفته سفر کرد. او از یک شهرستان کوچک، اما با افکار بزرگ به آنجا رفته بود. قرار بود پس از اتمام تحصیلش دوباره به ایران برگردد. شرایط کار برایش در ایران عالی بود. به محض برگشت حقوق و پستی عالی انتظارش را میکشید. ولی فرهنگ آن کشور آنقدر او و خانواده اش را تحت تاثیر قرار داد که سختیهایی که در مهاجرت وجود دارد را تحمل کردند و در آن کشور ماندگار شدند. فرهنگ غنی آن کشور، استراتژی کشورش را که به او وعده های رویایی و عالی، به محض برگشت را داده بودند، شکست داد.
میتوان مثالهای زیادی در اطراف خودمان پیدا کنیم که نشان دهنده ی اهمیت و جایگاه فرهنگ در یک خانواده، یک سازمان یا یک کشور است .
به همین دلیل است که هر برنامه ای را برای اجرایی شدن ،ابتدا باید بومی سازی ، سپس آنرا اجرا کرد.
ارزشهای مردم در هر کشور و سازمانی بسیار حائز اهمیت است، بنابراین برای پیاده سازی یک استراتژی میبایست زمینه های فرهنگی که همانا انگیزه، اندیشه و میزان یادگیری و پذیرش میباشد، را در نظر بگیریم .
حتی برای تغییر یک فرهنگ بد نیز باید ابتدا با قدمهای کوچک و یک استراتژی پذیرفته شده از طرف آن گروه یا سازمان یا کشور شروع کنیم . میتوان با شناسایی ارزشها و باورها ، همچنین رفتار گروه کاملا مورد بررسی قرار گیرد و سپس بهترین استراتژی انتخاب شود.
به گفته ادگار شین، استاد دانشگاه در رشته مدیریت، «مهم ترین کاری که رهبران انجام میدهند، ایجاد و مدیریت فرهنگ است. اگر فرهنگ را مدیریت نکنید، فرهنگ شما را مدیریت خواهد کرد و ممکن است شما حتی از میزان گسترش آن آگاه نباشید.”
تغییریک فرهنگ نیاز به صبر و بردباری دارد و برنامه ریزان فرهنگی، باید صبورانه با توجه به زمان بر بودن پروسه، برنامه ریزی کنند و آگاهی و پذیرش آن گروه را نیز در نظر بگیرند.
دیدگاهتان را بنویسید